یاآآآآ مین !
سعید مدانلو

جریانهای سیاسی پیرامونی ″سبز″ طيف جمهوریخواه و توده ای و مشروطه اى در روز روشن مشغول کلاه سیاسی گذاشتن سر مردم اند. آنوقت مدعی رشد فکری مردم هم میشوند. این حرف آخرشان در خود بیان یک واقعیت است، منتها با علم به این واقعیت، دیگر تلاش برای کلاهبرداری سیاسی از مردم کار احمقانه ای به نظر میرسد.
 
اینها در حرف وعدۀ همان ″انقلاب مخملی″ را به مردم میدهند. احمدی نژاد هر روزه این اتهام ناروا را به سر رهبران ″سبز″ میکوبد. این برگ برندۀ جناح حاکم در مقابل رهبران ″سبز″ است. پذیرش این تهمت از جانب رهبران ″سبز″ از کفر ابلیس هم بدتر است. اتفاقاً دستجات پیرامونی ″سبز″ بدشان نمیاید که احمدی نژاد این عبارت را هرروز علیه شان تکرار کند. اتهام خوبی است برایشان. از این نظر به یک نوع ″مشروعیت سیاسی″ دست پیدا میکنند. بالاخره دارد موقعش میرسد تا اینهمۀ تمرین دمکراسی که سابقاً کردند به نتیجه ای رسانده شود. مدعی اند که اگر رهبران ″سبز″ در راه بمانند و کشش داشته باشند، ″جنبش سبز″  به راهش ادامه میدهد.

به راهش ادامه میدهد؟ کدام راه؟ به کجا و کدام مقصد؟ به قبر "امام راحل" تان؟ اما به چه دلیل پرچم ″سبز″ را از سران ″جنبش سبز″ مصادره میکند؟ این نشد. تقلب ماکیاولیستی ممنوع. از قدیم گفتند روکش ضریح امامزاده را با هیچگونه توجیهات ماکیاولیستی هم نمیشود دزدید. به قول همشهری ما، مو از زمان ِ خوردوو که بودُم این شال سبز دورگردن محمد و آل عبا و شجرۀ مربوطه بسته دیدُم. این ″سبز″ برای اعتراض به قطع درختان جنگلی و کشتار کوسه ها و نهنگها مناسبت ندارد و نه حتی برای ″انقلاب مخملی″. در نمایشهای هنری تیپ صد درصد غربی ″سبزنمایی″ کردن، نمایش کمیک با مزه ائی از واقعیت سیاسی موجود و تناقض اساسی و آشکاریست که ″سبز پیرامونی″ با آن دست به گریبان است. مناظری را که در تداوم راه ″سبز″ جلوی مردم تصویر میکنند از هیچگونه امکان عملی برای واقعیت یافتنشان در آیندۀ تحولات داخل ارکان سیاسی جمهوری اسلامی برخوردار نیست. تاکیدات روزمرۀ سران ″سبز″ در اعلام نگرانی بابت در خطر بودن موجودیت حکومت اسلامی و همسانی واقعیت ِ نگرانیشان با دلشوره ها و ضجه های آخوند جنتی پنهان کردنی نیست. تنها لحن بیان و سوز و گدازهایشان با هم  فرق میکنند. اتهامات دو طرف دعوا بر سر حاکمیت سیاسی، دیگر ″چه کسی حق چه کسی را خورد″ نیست. دعوا کلاً بر سر این رفته است که کدام دسته دارد سر پل صراط، جمهوری اسلامی را به ته جهنم ِ قرآن فرموده و امام خشت اولش را گذاشته سقوط میدهد.

وانگهی، ابتدایی ترین آگاهی موجود در یک جنبش بزرگ اجتماعی نظیر آنچه که در ایران است، موضوع تغییر و تحول در قدرت سیاسی است. هر آدمی که به خیابان می آید این آگاهی را دارد و این را میخواهد. حال که دورۀ ″تمرین دمکراسی″ تمام شد. ببینیم دمکراسی ِ تمرین شده چگونه میخواهد امکان قوع ″ تغییر وتحول″ در اهرمهای سیاسی قدرت حکومتی را تامین کند. احمدی نژاد با  سپاه پاسداران و همۀ ید و بیضای پشت سرشان کوتاه بیایند و به نحو ″مسالمت آمیز″ قبول کنند اختیار گوشه ای از قدرت اجرایی حتی به اندازه نصف زمان خاتمی را به رهبران ″سبز″ بسپارند؟ افسار سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات بیافتد دست موسوی و کروبی و یا خاتمی و رفسنجانی؟ چه کسی حاضر است دلش را به انجام پذیری ِ این امر خوش نگهدارد؟

جریانهای سیاسی پیرامونی ″سبز″ که اصرار زیادی برای ″اصلاح طلب″ و ″دمکراسی خواه″ و ″حقوق بشر″ی بودنشان دارند، از قدیم و ندیم تا حالا قهرمانان سیاسیشان بدون استثناء سابقه آدمکشی در جمهوری اسلامی دارند. برای این جماعات هرگز مقدور نبود هر آنچه که مدعیش هستند را بالاتر از اسلام رفسنجانی و شرکاء ارتقا بدهند. سیاستهایشان درعمل قادر نیست از حد و حدود بقای جمهوری اسلامی فراتر برود و به همین دلیل است که مردم را به عملی شدن یک امر محال ترغیب میکنند .

دمکراسی در ایران نمیتواند تابع تمام محدودیتهای معین سیاسی لازم برای مردم نباشد. گردش سرمایه و تامین سود درآن مملکت این الزامات و محدویتها را به هر نوع حکومتی که اختیار گردش سرمایه را در دست بگیرد تحمیل میکند. پذیرش و اتخاذ عملی هر سیاستی  که این محدودیتهای لازم را برای گردش سرمایه تامین کند از ضروریات اساسی و غیر قابل گریز کلیه بخشهای اپوزیسیون ″دمکراسی طلب″ است. از این نظر اپوزیسیون مدعی ″دمکراسی و حقوق بشر″ در مقابل حاکمیت موجود نقداً حق انتخاب هیچگونه ابزار سیاسی و آلترناتیو دیگری بجزهمان اسلام سیاسی و در امتداد بقای آن ندارد. از این نظر به تعویق افتادن زمان سرنگونی محتوم جمهوری اسلامی، فرصت تنفس، بقاء و جست و خیز سیاسی خود آنها را نیز فراهم میاورد. وعده های عبور ″سبز دمکراتیک″ از سران ″جنبش سبز″ حرف مفت و عملاً ناظر به یک وقت کشی سیاسی است. وقتی که هشت سال در زمان خاتمی به امید رسیدن  فرجی از آسمان، کشتند.
 
این روزها اینطور مینمایند که دارند به اصطلاح خودشان از سران ″سبز″ استفاده ابزاری میکنند. ظاهراً قرار است که موسوی و ابواب جمعی مربوطه را سر راه اگر وسعشان به ادامه نکشید، عذرشان را بخواهند و مؤدبانه از قطار ″دمکراتیک″ پیاده شان کنند. البته دمکراسی از تمرین به عمل که میرسد حکمش اینطوری میشود! تا جایی که به خاطر همۀ آنهایی که شاهد دوره سی سالۀ جمهوری اسلامی بوده اند، میآید. تا اینجای قضیه همیشه اینها ابزار سیاسی و ناکام و از درگاه رانده شدۀ آنها بوده اند. اینطور که معلوم است این بار ستارۀ بخت ″سبز″ های پیرامونی شروع به درخشیدن کرده است. بالاخره ایندفعه قراراست آنها ابزار توفیقات سیاسی اینها باشند !

کمونیستها راههای کاربرد فنون فریبکاری و کلاهبرداری از مردم را نمیدانند. هرآنکه کاربرد این فنون را بیاموزد دیگر نمیتواند کمونیست باشد. تلاش ما بر این اساس است که مردم به هر دلیلی که به خیابان سرازیر میشوند هرآنچه مطالبات از آزادی، برابری و رفاه که در دل دارند و الزامات تأمین آنها را فریاد کنند، نه ″مصلحت″ های بی بو خاصیتی که نصف بیشترش نان قرض دادن به جمهوری اسلامیست. سیاستی که شعارهای ″نه سیخ بسوزد نه کباب″ را به جنبش مردم تحمیل میکند، نه تنها گرهى ازهیچ نوع مشکلی نخواهد گشود بلکه ره آوردش همان بن بستی خواهد بود که درطی چهار ساله دوم ریاست جمهوری خاتمی اعلام کردند. اینبار تناقضات عیان و ناگزیر مجموعه سیاسی ″سبز″  و عدم تطابق با خواسته های واقعی مردم که راهی بجز سرنگونی برای دست یافتن به آنها نمیتوانند بجویند، در دور سرعت یابی عنقریب جنبش مردم، فرا رسیدن بن بست را سر یکی دوتا پیچ بعدی نشان خواهد داد .

ولی خودمانیم، ″سبز″ با همۀ اوصاف مزبوره و مذکوره باد خوبی میوزاند. هر کشتیی که بادبانش را به باد اینها برافرازد با همین باد تا به مقصد دنبالشان میرود. بعضی ها را اصلاً باد میبرد نیازی به کشتی و بادبان نیست.

و حالا یک دعای سنتی برای انواع چپ پوپولیست ایران :

ناخدا شما را از آزار و شرّ هرچه ارواح خبیثه خدای سرمایه و آفریده اش ″دمکراسی علیه لعنه″ است محفوظ بدارد!
 
یاآآآآ مین

بیستم اکتبر ۲۰۰۹